■●• آینه •●■

★★★ از نی وجود خود ، با یاد نیستان نواها سرداده ایم ... ★★★

■●• آینه •●■

★★★ از نی وجود خود ، با یاد نیستان نواها سرداده ایم ... ★★★

" سلام علیکم "

در این وبگاه سعی خواهد شد لحظات ناب گشت و گذار در کوچه باغهای عرفان ، در اختیار شما عزیزان قرار گیرد .
با ارادتی که به جناب شیخ اکبر محی الدین ابن عربی و حضرت مولانا داریم ، از بوستانشان خوشه چین خواهیم بود .

* پایدار و سر بلند و پیروز باشید *

● مجید شجاعی ●

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
۲۳
مرداد ۹۵

امام رضا علیه السلام :

قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: یا بُنَیَّ، لا یَنزِلَنَّ بِکَ أمرٌ رَضیتَهُ أو کَرِهتَهُ إلاّ جَعَلتَ فِی الضَّمیرِ مِنکَ أنَّ ذلِکَ خَیرٌ لَکَ. قالَ: أمّا هذِهِ فَلا أقدِرُ أن اُعطِیَکَها دونَ أن أعلَمَ ما قُلتَ إنَّهُ کَما قُلتَ. قالَ: یا بُنَیَّ، فَإِنَّ اللّه َ قَد بَعَثَ نَبِیّاً، هَلُمَّ حَتّى نَأتِیَهُ فَعِندَهُ بَیانُ ما قُلتُ لَکَ. قالَ: اِذهَب بِنا إلَیهِ. قالَ: فَخَرَجَ وهُوَ عَلى حِمارٍ، وَابنُهُ عَلى حِمارٍ، وتَزَوَّدوا ما یُصلِحُهُم مِن زادٍ، ثُمَّ سارا أیّاماً ولَیالِیَ حَتّى تَلَقَّتهُما مَغارَةٌ، فَأَخَذا اُهبَتَهُما لَها، فَدَخَلاها فَسارا ما شاءَ اللّه ُ أن یَسیرا حَتّى ظَهَرا وقَد تَعالَى النَّهارُ، وَاشتَدَّ الحَرُّ، ونَفَدَ الماءُ وَالزّادُ، وَاستَبطَئا حِمارَیهِما، فَنَزَلَ لُقمانُ ونَزَلَ ابنُهُ، فَجَعَلا یَشتَدّانِ عَلى سَوقِهِما. فَبَینا هُما کَذلِکَ إذ نَظَرَ لُقمانُ أمامَهُ، فَإِذا هُوَ بِسَوادٍ ودُخانٍ، فَقالَ فی نَفسِهِ: السَّوادُ سَحَر .

الرضا عن اللّه، ابن أبى الدنیا به نقل از سعید بن مُسیَّب:

لقمان به پسرش گفت: «[بکوش تا] هیچ کار خوش آیند و ناخوش آیندى براى تو پیش نیاید، مگر این که در باطن خود، آن را خیرى براى خوش بشمارى». پسر لقمان گفت: به این سفارش تو نمى توانم عمل کنم، مگر بدانم که مطلب، همان گونه است که گفتى. لقمان گفت: «اى پسرم! همانا خداوند عز و جل پیامبرى را مبعوث کرده است. بیا تا پیش او برویم که بیان آنچه برایت گفتم، نزد اوست». پسر لقمان گفت: ما را پیش او ببر. لقمان و پسرش، هر کدام سوار بر الاغ جداگانه، به راه افتادند و هر چه زاد و توشه لازم داشتند، با خود برداشتند. روزها و شب‌ها راه رفتند تا به غارى رسیدند و خود را براى سفر به درون آن غار، مهیّا کردند. داخل غار شدند و به اندازه اى که خداوند خواسته بود، در آن راه رفتند، تا این که از غار بیرون آمدند، در حالى که روز، بالا آمده بود و گرما شدّت گرفته بود و آب و توشه تمام شده بود. الاغ‌ها ایستاندند. لقمان و پسرش پیاده شدند و الاغ‌ها را از پشت سر، به سرعت راندند. وقتى لقمان جلو را نگاه کرد، دید سیاهى و دودى، از دور پیداست. پیش خود گفت: «سیاهى، درخت است و دود هم آبادى و مردم». در حالى که در حرکت بودند، پاى پسر لقمان، روى استخوان تیزى رفت. استخوان، از کف پا فرو رفت و از بالاى آن بیرون آمد. پسر لقمان، بى هوش به زمین افتاد. لقمان، وقتى متوجّه شد که پسرش به زمین افتاده، به سویش پرید و او را به سینه اش چسباند. استخوان را با دندان هایش بیرون آورد و دستارى را که همراه داشت، پاره کرد و به پاى او پیچید. سپس به چهره پسرش نگریست. چشمانش پر از اشک شد و قطره اى از اشکش بر چهره فرزندش افتاد. پسر، متوجّه اشک پدر شد و دید که پدرش گریه مى کند. گفت: پدر جان! دارى گریه مى کنى و با این حال، مى گویى: «این براى تو خیر است»؟! چه طور این برایم خیر است، در حالى که تو مى گریى؟ در حالى که آب و غذا تمام شده و من و تو، در این جا مانده ایم؟ اگر بروى و مرا رها کنى، تا زنده اى، در غم و اندوه به سر مى برى و اگر با من بمانى، هر دو مى میریم. پس چه طور این برایم خیر باشد، در حالى که تو مى گریى؟ لقمان گفت: «گریه‌ام اى پسرم! از آن روست که من دوست دارم همه دنیایم را فداى تو بکنم ؛ من پدرم و دل پدر، نازک است. اما این که گفتى: چه طور این کار برایم خیر است؟ شاید آنچه از تو دور شده، بزرگ تر از این بلایى باشد که بدان گرفتار آمده اى و شاید آنچه بدان گرفتار شده اى، آسان تر از آن باشد که از تو دور شده است». لقمان، در این حال که با پسرش حرف مى زد، بار دیگر جلوى خود را نگاه کرد ؛ ولى آن دود و سیاهى را ندید و پیش خود گفت: «مگر آن جا چیزى ندیدیم؟ » و گفت: «حتما دیدم ؛ ولى شاید خداوند، براى آنچه دیدم، چیز تازه اى پیش آورده باشد! ». در همین فکر بود که جلوى خود را نگاه کرد. دید شخصى سوار بر اسب ابلق، به طرف او مى آید و لباس سفید و دستار سفیدى دارد که هوا را صاف و روشن مى کند. پیوسته با گوشه چشم، به او نگاه مى کرد تا این که نزدیک شد ؛ ولى از او پنهان شد. سپس فریاد زد و گفت: آیا تو لقمانى؟ گفت: «آرى». گفت: حکیم تویى؟ گفت: «چنین مى گویند، و پروردگارم مرا چنین وصف کرده است». گفت: این پسر سفیه تو، چه مى گوید؟ گفت: «اى بنده خدا! تو کیستى که من سخن تو را مى شنوم، ولى روى تو را نمى بینم؟ ». گفت: من جبرئیل هستم. مرا کسى جز فرشته مقرّب و پیامبر مرسَل نمى بیند. اگر این نبود، مرا مى دیدى. این پسر سفیه تو، چه مى گوید؟ لقمان، پیش خود گفت: «اگر تو جبرئیلى، خودت به آنچه پسرم گفته، آگاهى». جبرئیل علیه السلام گفت: من وظیفه اى نداشتم جز این که شما را حفظ کنم. با من بیایید. پروردگارم به من فرمان داد که این شهر و اطراف آن را و هر چه را در آن است، فرو برم. آن گاه، مرا خبر کردند که شما مى خواهید به این شهر بیایید. از این رو، از خدا خواستم که هر طور خود اراده مى کند، شما را از برخورد با من باز دارد. پس خداوند عز و جل شما را با آنچه پسرت بدان گرفتار شد، از برخورد با من بازداشت و اگر آن گرفتارىِ پسرت نبود، شما را هم با دیگران فرو مى بردم. سپس جبرئیل علیه السلام به پاى پسر لقمان دست کشید، او به پا خاست، و به ظرف غذا دست کشید، پر از غذا شد، و به ظرف آب دست کشید، پر از آب شد. سپس آن دو و الاغ هایشان را حمل کرد و مانند پرنده پروازشان داد تا به خانه اى رسیدند که چند شبانه روز بود از آن خارج شده بودند.

فی الدرّ المنثور: «شجر» بدل «سحر»، وهو الأنسب. یعنی این معنی مناسبتر است .


★ زنجان : مجید شجاعی ★

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۴
مجید شجاعی
۱۲
مرداد ۹۵

‍ مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است که یک زنی دارای پسری می‌شود و شوهرش مرحوم می‌شود ؛ پیش خودش گفته بود که وسایل نان و آب را شوهرم برایم گذارده است , با این پسر زندگی می‌کنم , وقت پیری هم او بزرگ شده است و عزیز و انیس من است.بچه شش هفت ساله شده بود.

یک روز این زن از خانه رفت بیرون , دید پسرش در میان بچه‌ها از همه ضعیف‌تر است ؛ بچه‌های کوچک‌تر از او وی را به زمین می‌زنند. این زن خیلی غصه‌دار شد. آمد فکر کرد دید این بچه بابا ندارد. پدر‌ها می‌آیند بچه‌هایشان را می‌برند و این پسر می‌بیند , فکر کرد که چه کند. یک نقاش آورد و گفت: عکس یک جوان رشید را بکشد و برای او نشان و شمشیری بگذارد. نقاش عکس را کشید. آن را قاب کرد و روی دیوار نصب نمود و پرده‌ای روی آن کشید.

فردا که بچه خواست از خانه بیرون رود گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟گفت: بله , پرده را کم کم کنار زد , این بچه چشمش را به عکس دوخت ؛ همان طور که نگاه می کرد دید بازوی بزرگی دارد. یک تکان به بازوهایش داد , نگاهی به ابرو و صورت پدرش کرد،چهره‌اش باز شد. نگاهی به سینه او کرد و سینه را جلو داد.مادر گفت: هر وقت کسی با پدرت کشتی می گرفت , پدرت پای او را می‌گرفت و به پشت بام می‌انداخت. بعد از این او قوت و قدرت گرفت. وقتی از خانه بیرون می‌آمد بچه‌ها جرات نمی‌کردند نزدیک او بروند.

کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا می‌کند، قوی می‌شود ؛ شما هم غصه‌دار نباشید چون صاحب دارید. خدا و پیامبر(ص) و امام‌ها(ع) صاحب شما هستند. در پیشامدها واضطراب‌ها شکست نخورید. صاحب ما همه ما را یاد می‌کند. ما را رها نمی‌کند. انسان که یاد امام زمان(عج) کند، این طور می‌شود.

میرزا جواد آقا برای غیبت حضرت حجت(ع) این مثل را زد که مردم سرشکسته نباشند. " 

بدانند صاحبی دارند . "


منبع : کتاب طوبیای محبت – ص 108

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۱
مجید شجاعی
۳۱
تیر ۹۵

*** اعمال قبل از خواب ***


اهل معرفت ، دستورات و اعمال مهمی را از برای مقدمات خوابیدن ذکر نموده اند که رعایت این نکات و مداومت بر آن بسیار برای سالک الی الله مفید خواهد بود. 

به جهت اینکه این اعمال بسیار بوده و ذکر آنها باعث خستگی مخاطب می شود ، سعی می کنیم تا آنها را مختصر عرض نماییم. 

پ.ن : مطالب با توجه به روایات معتبر و سیره ی اهل معرفت ذکر می شود فلذا به جهت محدویت های متنی ، از آوردن منابع آنها معذوریم.


سالک الی الله بایستی به این نکته توجه داشته باشد که با خوابیدن ، به بطن عالم وحدت مشرف شده و چه بسا در صورت توفیق ، به کلاس درس توحید رفته و پس از بیدار گشتن آن انوار الهی را به صورت نماز شب خواندن به طور عملی پیاده خواهد نمود.

 اعمال :

- دستشویی رفتن و وضو گرفتن ( در روایت است که هر کس با وضو به خواب رود ، گویا تا صبح مشغول عبادت بوده است ؛ آری کاهلی گناه است... )  

- مسواک زدن

- به پهلوی راست خوابیدن

- روبه قبله خوابیدن

- گذاشتن سر بر روی دست راست

- محاسبه نفس ؛ حضرت در روایتی فرمودند : کسی که محاسبه ی نفس خود را رها کند ، شیعه ی ما نخواهد بود . 

محاسبه نفس در مرتبه اول به این معنا خواهد بود که سالک الی الله ، تمام اعمال روزانه ی خود را بررسی نماید و اگر در آنها گناهی را مشاهده نمود ، استغفار کند و نیت کند تا دیگر مرتکب آن نشود و اگر توفیقی بر ثواب پیدا کرده بود ، اظهار شکر نماید و از خداوند عالم طلب توفیق روز افزون نماید.

همچنین مطلوب است تا سالک الی الله بر اساس ذوق و شوق و علاقه ی خود ، هر شب اعمال مستحب خود را به یکی از ائمه معصومین علیهم السلام هدیه نماید. 

لازم به ذکر است که در حیطه ی محاسبه نفس ، احتمال مرگ خود را در نظر داشته باشد و از برای آن خود را آماده نماید ؛ به این معنا که تمام بدهکاری های اعم از معنوی و مادی خود را در دفترچه ای ثبت نماید تا در صورت فوت ، دچار حق الناس و حق الله نگردد.

مرحوم آیت الله حق شناس در شب ، یک ساعت تمام را جهت محاسبه نفس ، قرار داده بودند. آری اگر کسی معتقد به بقای روح گشت ، یک فعل از افعال خود را بدون توجه انجام نخواهد داد.


- تسبیح حضرت صدیقه سلام الله علیها ، که طبق روایت باعث تنظیم افعال روزمره در روز بعد خواهد شد.


- خواندن سوره های ( حشر و حدید و صف و جمعه و تغابن و اعلی ) طبق روایت ، کسی که به خواندن این سور مداومت کند ، نمیرد تا جایگاه خود را در بهشت زیارت نماید. همچنین این دستور از جمله دستورات آیت الله قاضی به شاگردانشان بوده است که برکات زیادی در آن نهفته است. 


- خواندن آیه ی آخر سوره ی کهف که این عمل سبب بیدار شدن قاری ، در هر وقت شب که بخواهد ، خواهد شد. 

بالجمله نیت کردن جهت تهجد و نماز شب خواندن از وظایف مومنین خواهد بود ؛ آری آنکه سحر ندارد ، از خود خبر ندارد.


- خواندن سوره ی توحید و تسبیحات اربعه ( هر کدام سه مرتبه ) .

طبق روایت ، خواندن سه مرتبه ی سوره ی توحید ، معادل یک ختم کل قرآن است.

 

- ذکر شریف یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته ( سه مرتبه ) .


- خواندن آیت الکرسی و چهار قل .


- مداومت بر اذکار توحیدی از قبیل لا اله الا الله و یا لفظ جلاله الله تا انسان با نظر به توحید به خواب رود.


استاد فیاض بخش می فرمودند ، مرحوم استاد آیت الله پهلوانی ، در شب حدود نیم ساعت در رختخواب شان می نشستند و اعمال قبل از خواب را انجام می دادند .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۷
مجید شجاعی
۱۵
ارديبهشت ۹۵

سلام بر تو ای محمد صلی الله علیک ، تو که نمونه انسان کاملی ، تو که با مهر و پاکیت ، انسان را آنسانش کردی . سلام بر تو که پیامبر گلها هستی و بوی گیسویت مستی فزاست .

تو بشر را از چاه خودساخته اش در آوردی و به ماهش رساندی .

وا اینک مبعث تست و ما در پوست خود نمی گنجیم .

◆ این روز زیبا و دل انگیز بر همه ی مسلمانان جهان مبارک باد ◆

ارادتمند همگی شما : مجید شجاعی ، قم المقدسه .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۸
مجید شجاعی
۱۵
ارديبهشت ۹۵

با عرض سلام و ارادت محضر همه ی شما عزیران بازدید کننده باطلاع می رساند : این وبگاه در مورد عشق حقیقی و عرفان ناب اسلامی با رویکردی به ادب و هنر با شمایان براز خواهد نشست .

قبلا از عنایات شما سپاسگزارم و خواهشمند است بنده را از دعای خیر فراموش نکرده و با نظرات صائبتان ، در ادامه ی راه ما را یاری فرمایید .

◆◆◆ پیروز و پاینده باشید ◆◆◆

♥♥♥ ارادتمندتان : مجید شجاعی ♥♥♥

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۲۳
مجید شجاعی