■●• آینه •●■

★★★ از نی وجود خود ، با یاد نیستان نواها سرداده ایم ... ★★★

■●• آینه •●■

★★★ از نی وجود خود ، با یاد نیستان نواها سرداده ایم ... ★★★

" سلام علیکم "

در این وبگاه سعی خواهد شد لحظات ناب گشت و گذار در کوچه باغهای عرفان ، در اختیار شما عزیزان قرار گیرد .
با ارادتی که به جناب شیخ اکبر محی الدین ابن عربی و حضرت مولانا داریم ، از بوستانشان خوشه چین خواهیم بود .

* پایدار و سر بلند و پیروز باشید *

● مجید شجاعی ●

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۳ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۱
دی ۹۵

قد حضرت متوسط ، چشمانش کاملا مشکی و درشت بود . ابروانش کشیده و بهم پیوسته بود ، و صورتش چون قرص ماه می‌درخشید . دارای محاسنی بلند بود و جلوی سر حضرت مو نداشت . گردن ایشان مانند نقره ی سفید بود . محاسن خود را هیچ وقت خضاب نمی کرد و مشهور بود که آن بزرگوار محاسن سفید است . محکم راه می‌رفت ، بازوانش نیرومند و قوی ، ضربت شمشیرش مرگ آسا و ضربتش را نیازی به ضربه ی دوم نبود ، چون شیر بر خصم غرش می‌کرد و بر مظلوم و ضعیف نرم و متواضع بود .

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمود :

هیبت اسرافیل ، رتبت میکائیل ، جلالت و عظمت جبرئیل ، سلامت آدم ، خوف و خشیت نوح ، حزن یعقوب ، حسن و جمال یوسف ، مناجات موسی ، صبر ایوب ، زهد یحیی ، ورع و پرهیزگاری عیسی ، حسب و اخلاق محمد صلی الله علیه و آله و سلم همه در امیرالمؤمنین علیه السلام جمع است . خداوند تبارک و تعالی نود صفت از صفات پیامبران را در علی علیه السلام قرار داده که در احدی از بندگانش وجود ندارد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۶
مجید شجاعی
۱۹
دی ۹۵

■ مثل مجنون ترک قیل و قال کن

بهر لیلایت الف را دال کن

■ هم رها کن هرچه داری غیر او

زان سپس با یاد رویش حال کن .


★ محید شجاعی ★

♥ سروده شده در زادروز فرخنده امام رضا علیه السلام در زنجان ( مورخه : 1395/5/24 ) . ♥

" ساعت دو و ربع بعد از نیمه شب . "

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۱۸:۴۴
مجید شجاعی
۱۹
دی ۹۵

ای امام نازنین ای مهدی صاحب زمان

در فرج تعجیل کن کامد به لب جان جهان

سوسن و سنبل دگر افسرده است و برگ ریز

شد کمانی از غمت بالای آن سرو روان

بلبلی کز فیض تو آموخت روزی او سخن

نک به کنجی بی بیان آهش رود تا آسمان !

مثل زر شد روی بستان و گلستان جهان

رنگ دستار تو گیرد گر بیایی بی گمان !

گر بیایی قامتت بپا کند یوم الجزاء

هم به قد قامت بماند چون مؤذن در اذان

دلبران بازارشان از دیدنت گردد کساد

چون ز تو آموخت باید دلبری ای جان جان

آنکه دم زد از مدینه ی فاضله اما نشد

گو بیا جنت نگر اندر زمین ، آخر زمان

حلقه زن بر گرد تو فرزانگان رخ در رخت

بنگر اینک دور عشق و عاشقی در انس و جان

ریزد از لبهای دردانه ی نبی در و گهر

میدرانند از لقائت جیب خود دردی کشان

نقطه ی پایان ندارد زانکه رسم عاشقی

می کنم خال لبت را اختتام داستان .


● سروده شد در ظهر روز جمعه ، در مدرسه دارالشفاء قم . در مورخه ی 14 مهرماه سال 1385 هجری شمسی ، مصادف با 12 رمضان المبارک سال 1427 هجری قمری .


• تقدیم به همه ی دوستان گلم : مجید شجاعی •

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۱۸:۴۲
مجید شجاعی