ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو **** مه برلب افق لبه ای از کلاه تو
لرزنده چون کواکب گاه سپیده دم **** شمع شبی سیاهم و چشمم به راه تو
کی میرسی به پرچم خونین چون شفق **** خورشید و مه سری به سنان سپاه تو
ای دل فریب جادوی مهتاب شب مخور **** زلفش کشیده نقشه روز سیاه تو
شاها به خاکپای تو گلها شکفته اند **** ما هم یکی شکسته و مسکین گیاه تو
من روی دل به کعبه کوی تو داشتم **** کآمد ندای غیب که این است راه تو
یک نوک پا به چادر چوپانیم بیا **** کز دستچین لاله کنم تکیه گاه تو
آئینه سازمت همه چشمه سارها **** وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو
بعد از نوای خواجه شیراز شهریار **** دل بستهام به ناله سیم سه گاه تو .
♥ این غزل ناب و زیبای شهریار زمانی که در اوج جوانی و تجرد ، با یاران جانی در کوچه باغهای دل انگیز زنجان و معبد سحر آمیزمان در بالای اسلام آباد ، قدم می زدیم ، ورد زبان حال و قالمان بود . می خواندیم و در باره ی محسنات لفظی و معنویش ساعتها براز می نشستیم .
♥ تقدیم به شما عزیزان !