از عارف بیدار و عاشق دلداده ای پرسیدند : عارف کیست و حال او چیست ؟ گفت : عارف مردی باشد از ایشان و جدا از ایشان و هر ساعت خاشع تر بود ؛ زیرا به هر ساعت نزدیک تر بود و نیز عارف لازم یک حال نبود که از عالم غیب هر ساعت حالتی دیگر بر وی فرود آید تا صاحب حالات بود نه صاحب حالت و نیز ادب عارف برتر از همۀ ادبها بود ؛ زیرا که او را معرفت مؤدّب است و معرفت بر سه بود : یکی معرفت توحید و این معرفت عامّۀ مؤمنان است ، دوّم معرفت حجج و بیان و این قسم معرفت حکما و علماست ، سیّم معرفت صفات وحدانیّت و این قسم مخصوص به اهل ولایت است و آنان جماعتی هستند که به دلهای صافی خود مشاهد حقّند و پروردگار آنچه را بر عالمیان پوشیده است بر آنان ظاهر میگرداند .
از آن عاشق دلداده ، مناجاتی نقل کرده اند که انس این طایفه را با محبوب واقعی نشان میدهد .
نوشته اند : هرگاه آماده برای نماز میشد ، سخت میگریست و میگفت : الهی ! به کدام قدم به درگاه تو آیم و به کدام دیده به قبلۀ تو نگرم و به کدام زبان با حضرت تو راز گویم ؟ الهی ! از بی سرمایگی ، سرمایه ساختم و به درگاه تو آمدم . الهی ! تو دانی و فضل و کرم رحمت خود . الهی ! اگر امروز ما را اندوهی پیش آید با حضرت تو گوییم ، اگر فردا اندوهی از تو رسد با که گوییم ؟
الهی ! ما را به ذلّ حجاب محجوب مگردان و غشاوۀ غفلت از بصر بصیرت ما بگردان . الهی ! اگر از کرم خود بیامرزیم زهی امید و آرزومندی و اگر عقوبت و عذابم نمایی با موی سپید زهی مستمندی . الهی ! مرا روی نیاز به بخشش توست و چشم امید به رحمت تو . الهی ! اگر گویم مرا در زمرۀ نیکان محسوب دار هرچه میبینم جز بدی نکردهام و جز طریق خطا نسپرده ام . الهی ! از کرم خود مرا حفظ کن تا به گرد نافرمانی و خلاف نگردم . الهی ! به درگاه تو آمدهام و از کرم تو نومید نخواهم رفت [1] . از خودی ای خدا نجاتم ده نفس امّاره قصد من دارد .
اول مقام از معرفت آن است که بنده را یقینی دهند اندر سر وی که اندام هایش بدان یقین بیارامد و توکّلی دهند او را اندر جوارح که بدان توکّل اندر دنیا سلامت یابد و حیرتی بدهندش اندر دل که بدان حیرت اندر آخرت رستگاری یابد ، یعنی اضطراب کردن اندر طلب از ضعف یقین است ، چون بنده را یقین شود که مقدّر به طلب کردن و ناکردن من بیش تر و کم تر نگردد ، از شغل سر و اضطراب جوارح فارغ گردد چنان که مصطفی صلوات اللّه علیه و آله فرمود :
و اعْلَمْ أَنَّ ما أَصابَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُخطیَکَ وَ أَنَّ ما أَخْطاکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَکَ [2] .
آنچه باید به تو برسد ، هرگز از رسیدن به تو باز نماند و هرچه مقدور تو نیست هرگز به تو نرسد . گریزی نیست از کوی تو ای دوست چه سان برگردم از کوی تو ای دوست .
عارف آن باشد که همۀ کوششهای خویش کار بندد اندر طاعت و گذاردن حقوقهای خداوند تعالی و به حقیقت بشناسد که از خدای تعالی به وی چه آمده است و بازگشتن وی از همه چیز به خدای تعالی درست برگردد ، یعنی هرچند معرفت با کمال تر باشد ظاهر وی به خدمت با نشاطتر باشد و آنچه به وی آمده است از خدای تعالی یا امر باشد یا منّت، پس امر خداوند را بداند و بداند جز گزاردن شکر منّت روی نیست . و بازگشتن به حق تعالی بر دو معنی باشد : یا اندر محنت باشد به صبر و به مولا بازگردد ، یا اندر نعمت باشد به شکر و به خداوند تعالی بازگردد .
---------------
[1] : نامه دانشوران : ۶۷ / ۹ .
[2] : بحار الأنوار : ۱۵۴ / ۲ ، باب ۲۰ ، حدیث ۷ .